جایی برای نوشتن...تنها نوشتن

ساخت وبلاگ

خدایا، حال هیچ کس رو طوری نکن که نتوانه هیچ چیزی رو بر زبانش بیاره؛ هیچ چیزی رو نتوانه از ذهنش خارج کنه و نتوانه هیچ احساسی نسبت به هیچ چیز و هیچ کس داشته باشه. به ظرفیت فعلی آدم ها توجه کن و آن ها رو لبریز نکن... راهی برای منفجر نشدن جلوی ذهنشان بگذار، شاید توانستند باز هم لبخند بزنند.

جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 66 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 14:42

و حال و روز دخترکی که کفشش را در اولین روز مدرسه گم کرده، چگونه می تواند باشد؟ تمام راه هایی که رفته و نرفته را با خودش قدم به قدم توی خاطرش می رود و هر چه می گذرد، ناامیدتر از قبل... اصلا می دانی؟ قل جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 66 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 14:42

سالی که نکوست، از دردهای کتفش پیداست. یعنی باید بدتر بشه همین طور؟ آخرش یه روز خسته می شم از دستش و همین طور میییییی کشمش تا دیگه خوب نشه. این اوج عصبانیت عرفانی می تواند باشد مثلا...

پ.ن. به موضوعات وبلاگم باید "حس درد" هم اضافه کنم ظاهرا :))

جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 56 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 14:42

بعضی هستند که در ناراحتی های ریز و درشت مختلف؛ برایت یک لبخند گرد و واقعی هدیه می آورند‌. موهای طلایی دختری خوش قلب که داستان آن را هنوز ضمیمه ی هیچ کتاب و فیلمی نکرده اند و آن را تنها در خاطرات است که می توان پیدا کرد.

 

جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 62 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 14:42

باید دید چه قدر به روح خود و دیگران توجه می کنیم؛ در عبور از این زندگی پر از خودهای الکی و خیالی... چه قدر خودمان را باور می کنیم و به ریشه ی سبز درونمان اعتقاد داریم. این که هر روز چه می گذرد شاید اص جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 34 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 14:42

خیلی غم دار بودم؛ اشتباه ننوشتم. غم دار بودم و نه غمگین، نه غم زده. غم را با خودم حمل می کردم و سنگینی اش را به سختی و خمیده خمیده به دوش می کشیدم. از آن شب هایی بود که حتی فکرم هم درست کار نمی کرد که جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 44 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 14:42

پروژه سیستم هوشمند که که یک ماه براش وقت داشتم، هنوزه دو هفته بیش تر روش وقت نذاشتم و اصلا نتایج خوبی نگرفتم و اصلا حوصله ی نوشتنش رو ندارم و تا ۴ روز دیگه هم باید تحویلش بدم. اون هم در فرمت مقاله و ا جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 47 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 14:42

شاید این هفته در همان "نه، نه، نمی خورم" ای خلاصه بشه که به پسر مهربون کباب لقمه ای خبابان سی تیر گفتم؛ وقتی یه گوجه رو به اصرار کباب کرد و جلوم گذاشت. چه قدر خوبه که آدم های مهربون و به فکر جلوی راه آدم باشند؛ حتی در حد همین گوجه ی اضافی هم کافیه. :))

پ.ن. پیش به سوی روزهای بهتر (این تلقین امید به زندگی بود مثلا!!)

جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 35 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 14:42

چه قدر که نیازمند (احتیاج/بی قرار/خواهان) به یک روز بدون تنش هستم. یک روز بدون فکر، بدون ناراحتی، بدون نگرانی. اصلا همین فردا همه رو رها کنم و از خود صبح داخل حیاط شمس العماره بنشینم. صورتم رو در مسیر جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 49 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 14:42

شاید حدود یکی دو ماه قبل، ترس های خودم رو از این زندگی نوشته بودم. آدم ترسویی هستم؛ خودم هم می دانم و حس می کنمش. اما ۶ مورد بیش تر نبود که ارزش نوشته شدن داشته باشد. شاید ترس های روح من بود؛ ترس های جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 45 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 14:42